مهره مار



سرانجام داستانمان را خوب میدانم
بالاخره روزی میرسد که من هم عروس میشوم
ازدواج میکنم و میشوم زن رسمی و شرعی یک غریبه
به رسم عادت برای همسرم دلبری های نه میکنم
غذای مورد علاقه اش را میپزم
عطری که دوست دارد به خودم میزنم
و آن پیراهن چین داره سفید رنگی که دوست دارد برایش میپوشم!
خسته که از سرکار رسید
چای داغی میدهم دستش و کتش را از تنش در می آورم
میدانی؟
هیچکدام اینها از روی عشق نیست
تکرار مکررات است فقط!
وگرنه من دوست داشتم در خانه تو جوانی کنم
برای خرید وسایل خانه کوچکمان آنقدر پله ها را بالا و پایین بروم
که ضعف زانوهایم در پیری امانم را ببرد
تو هم مطمئنم روزی در کنار همسرت دلت هوای من را خواهد کرد
هوای دختری که فقط وقتی برای تو میخندید شیطنت از چشمهایش میبارید
من از این پایان تلخ بیزارم.!

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

SPORT شهر شمشک دربندسر بهشت رودبار قصران دکه90 خانه ی هنر ناب فایلز دنیای از خوشمزه ها ravanshenasi02 فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی when marnie was there دانلود مرجع تحقیق و پاورپوینت